یک. خب؛ یک هفته هم گذشت و هم‌چنان سالمم. جداً که گاهی اتفاق ترسناکی که انتظارش رو دارم نمی‌افته و باعث مرگم نمی‌شه، اما ترس از اتفاق افتادنش صدمه‌ی بیشتری بهم وارد می‌کنه. 
دو. هدف نهایی؟ از قول لرد هنریِ اسکار وایلد «چه بی‌معنا.». تا جایی که یادمه هدف کلی برای زندگیم تعریف نشده بوده. الان زندگی می‌کنم که «تصویر دوریان‌گری» رو بخونم. دیروز زندگی می‌کردم که فرهادِ «در دنیای تو ساعت چند است؟» دیالوگ «صبر می‌کنم» رو بگه. فردا زندگی خواهم کرد که یاد بگیرم «اثر پروانه‌ای» چی هست. و زمانی هم می‌رسه که حوصله‌ی فیلم و کتاب و موسیقی و صحبت کردن با آدم‌های مورد علاقم و دیدن مکان‌های مورد علاقم رو ندارم. و در نتیجه حوصله‌ی زندگی رو هم؛ و‌ ای کاش جهان هدفی رو دنبال می‌کرد در اون لحظه‌ها.

Joshua Jensen-Nagle